ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ماریا
ماریا
48 ساله از گرگان
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل علی
علی
43 ساله از قزوین
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل علی
علی
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل ابوالفضل
ابوالفضل
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل آرش
آرش
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه

دوست یابی مجازی ایرانی

چشمهام رو بسته نگه داشتم و بازشون کردم. به نگاه نگران رل یابی انلاین و آرباتل خیره شدم. برنامه دوست یابی در اطراف عمیقی کشیدم و دستهام رو مشت کردم.

دوست یابی مجازی ایرانی - دوست یابی


تصویر دوست یابی مجازی ایرانی

گیج نگاهم رو از چشمهای دوست یابی مجازی گرفتم و به اطرافم نگاه کردم. فاصلهی خیلی دوری از جایی که ما ایستاده بودیم، دایرهای بزرگ و عمودی) ایستاده (به رنگ سیاه ایجاد شده بود و میچرخید و صدای وحشتناکی میداد. رل یابی انلاین به محض دیدن این صحنه همه به نظم ایستادن و آماده به اون دایرهی ترسناک خیره شده بودن. شوکه به اون دایره خیره بودم که کشیده شدم. برگشتم و به آیئیل نگاه کردم. با صدای بلند گفت: -شما دوست یابی مجازی چه میکنید؟ مگر قرارمان نبود که در ارفلون منتظر بمانید. چرا به اینجا آمدید؟ باید زودتر از اینجا بروید.

شبیه رل یابی انلاین شده بود

گیج و مبهوت بهش خیره بودم. سرم رو بهطرف دایرهای که شبیه رل یابی انلاین شده بود چرخوندم و بهش خیره شدم. حفرهای عظیم وسط اون دایره ایجاد شده بود و توی اون حفره تاریک بود. توی عمرم حتی یک لحظه هم فکر نمیکردم که صحنهای به بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان وحشتناکی ببینم. جنهایی که به طرز عجیبی روی دوتا پاشون راه میرفتن، داشتن از اون گودال خارج میشدن و به سمت فرشتهها هجوم میبردن. صحنهی روبهروم حسابی شوکهم کرده بود و دوست یابی مجازی اینکه اطرافم چی میگذره رو نمیفهمیدم. نفهمیدم که دستهام توی دستهای کیه فقط یک چیز رو میدیدم. چشمهای عمودیِ آشنایی رو که تا شیش ماه پیش کابوسم بود، بهم خیره شده بودن و من از فاصله دور اون نگاه رو تشخیص میدادم. چشمهام رو نبسته بودم که راحت به ارفلون برم. صدای فریادش که گفت »منتظرم باش نابودگر« توی گوشم زنگ زد. با حس لرزشی که بدنم داشت به خودم اومدم.

چشمهام رو روی هم فشردم. چند ثانیه چشمهام رو بسته نگه داشتم و بازشون کردم. به نگاه نگران رل یابی انلاین و آرباتل خیره شدم. برنامه دوست یابی در اطراف عمیقی کشیدم و دستهام رو مشت کردم. شاید باید االن غش کنم یا یه لیوان آب خنک بخورم؛ اما به هیچ کدومشون نیاز نداشتم؛ چون دلم آروم شد. چشمهام رو با انگشتهام ماساژ دادم و گفتم: -اونها، همون بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان ورودشون به آسمونها، کار جادوگراشونه. برنامه دوست یابی در اطراف دروازهی هر آسمون رو میشکافن برای همین صدای بدی میده. نریمان بهطرفم خم شد و گفت: -میخوای یهکم استراحت کنی؟ با اخم نگاهش کردم و گفتم: دیدیم؟ اینجا اونقدر زمان زود میگذره که با یه چرت نیم ساعتی من و گذروندن یک ساعت

 نمیخوام دوست یابی مجازی کنم

 نمیخوام دوست یابی مجازی کنم. آیئیل میگفت سه چهار روز دیگه به بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان میرسن؛ اما برنامه دوست یابی در اطراف چی دقیقا یک ساعت و نیم به ماروم رسیدن! رل یابی انلاین این یعنی چی؟ یعنی اینکه یک ساعت و نیم دیگه اونها اینجان! سرش رو به معنی آره تکون داد و گفت: -خیلی خب االن آروم باش. خندهی مسخرهای کردم و گفتم: -چطوری آروم باشم؟ اصال مگه میشه آروم بود؟ برنامه دوست یابی در اطراف رو به طرف نقطهای نامعلوم دراز کردم و گفتم: -اون آشغال به من گفت منتظرش باشم؛ یعنی من خیلی قشنگ از دستش فرار کردم. بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان رو روی پیشونیم گذاشتم و ادامه دادم: همونجایی که بودیم نشستم.

مطالب مشابه