ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حمید
حمید
21 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
39 ساله از آبادان
تصویر پروفایل لیلا
لیلا
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل ساسان
ساسان
30 ساله از کرج
تصویر پروفایل بهروز
بهروز
61 ساله از کرج
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل علی
علی
29 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سپیده
سپیده
46 ساله از دماوند
تصویر پروفایل سپیده
سپیده
35 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل آزاده
آزاده
45 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل پدرام
پدرام
40 ساله از اصفهان

سایت ازدواج موقت حافظون برای ایرانیان

وقتی از پاسخ دادن سایت همسریابی موقت حافظون ناامید شدم شماره سایت رسمی ازدواج موقت حافظون رو گرفتم -الو سالم بهار -سالم... هیچ معلومه تو کجایی؟

سایت ازدواج موقت حافظون برای ایرانیان - ازدواج موقت


تصویر سایت ازدواج موقت حافظون برای ایرانیان

-سالم... بفرمایید خودم هستم. -سایت ازدواج موقت حافظون مودت به جا اوردید؟ بنده صالحی هستم. -بله سايت حافظون ازدواج موقت. احوال شریف؟ -متشکر. شما خوب هستید؟ -ممنونم.به لطف ... خانم مودت غرض از مزاحمت یه زحمتی برای شما داشتم. -خواهش میکنم بفرمایید. -همون طور که در جریان هستید، امروز مراسم سوم مرحوم ارغوان برگزار شد و طبق وصیت ایشون وصیت نامه در حضور جمع سايت حافظون ازدواج موقت شد. او مکث کوتاهی کرد و بعد ادامه داد -زمانی که وصیت نامه قرائت شد سایت ازدواج موقت حافظون از بنده خواهش کردند تا با شما تماس بگیرم و ازتون درخواست کنم تا با آخرین دیدار ایشون با منزل پدریشون موافقت کنید. لرزش وحشتناکی به وجودم افتاده بود.

البته اگر این موضوع برای شخص شما ناراحت کننده نیست. در ضمن طبق درخواست آن مرحوم سایت همسریابی موقت حافظون مطلع نیستند که خانه باغ متعلق به شخص شماست. حس کردم کمی آسوده خیال شدم. فکر دیدن او از نزدیک قلبم رو سایت صیغه موقت رسمی حافظون از شادی کرده بود اما ترس خاصی در وجودم نشسته بود. فکر طرز برخورد او در هنگام دیدن من در آن خانه قلبم را می لرزاند. یعنی او با من چطور برخورد می کرد؟ واکنشش چه بود؟ صدای آقای صالحی من رو از فکر دیدارم با سایت همسریابی موقت حافظون بیرون کشید: -خانم مودت صدای بنده رو دارید؟ با صدایی توام با لرزش گفتم: -البته بفرمایید. -خوب بنده به درخواست ایشون چه پاسخی بدم؟ لبخند ماتی روی لبم نقش بست و گفتم: - ایشون میتونند تشریف بیارند منتهی من خواهش میکنم چیزی در رابطه با حضورم در منزل پدریشون بروز ندید. سایت صیغه موقت رسمی حافظون با آرامش خاصی گفت: -مطمئن باشید چیزی غیر از خواسته شما نخواهد شد.

زمانی که تلفن رو قطع کردم مانند انسانهای مسخ شده هم چنان به عکس سروش خیره شده بودم.موهای لطیفش روی چشمان مخملیش ریخته بود و من رو غرق در اندوه می کرد. آه پر حسرتی کشیدم و دوباره گوشی رو به دستم گرفتم تا با سایت ازدواج موقت حافظون تماس بگیرم. باید به او میگفتم که سامان رو به باغ نیاورد.

سايت حافظون ازدواج موقت قلبم می لرزید

فکر دیده شدن سامانم توسط سايت حافظون ازدواج موقت قلبم می لرزید. وحشت تمام بدنم رو گرفته بود. نباید می گذاشتم به هیچ وجه سامان و سروش با هم دیده شوند. اضطراب وحشتناکی بر دلم چنگ می زد. عصبی و کالفه شده بودم. شماره ها از ذهنم فرار کرده بود. ده ها بار شماره را ناقص گرفتم و قطع کردم و در آخر با گیجی به مخاطبین تلفنم رجوع کردم و تلفن منزل مامان رو گرفتم. صدای بوق تلفن روی اعصابم می رفت. با عصبانیت هر بار که بوق می خورد آن را می شماردم. -یک... دو.... سه. ... چهار....

سایت صیغه موقت رسمی حافظون بردار تو رو به

سایت صیغه موقت رسمی حافظون بردار تو رو به.... شش.... چندیدن بار شماره رو گرفتم و وقتی از پاسخ دادن سایت همسریابی موقت حافظون ناامید شدم شماره سایت رسمی ازدواج موقت حافظون رو گرفتم -الو سالم بهار -سالم... هیچ معلومه تو کجایی؟ هیچ خبری ازت نیست. اونجا داری چی کار میکنی تو؟ -ببین بهار... گوش کن ببین دارم چی میگم... -حالت خوبه؟ اتفاقی افتاده؟ -سایت ازدواج موقت حافظون... نه... فقط گوش کن... -خوب حرف بزن دیگه. -ببین سایت رسمی ازدواج موقت حافظون دیشب که با مامان صحبت کردم قرار شد امروز عصر سامان رو بیاره اینجا... اما سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون هر چی تماس میگیرم تا بهش بگم امروز رو دست نگه داره تلفن رو جواب نمیده... -چرا مگه چی شده؟ اتفاق خاصی افتاده؟ -نه. .. اتفاقی نیفتاده اما اگه سامان بیاد اینجا اتفاق می افته... -چی میگی تو؟ مثل بچه آدم حرف بزن ببینم چی شده. -آخه چطوری بگم؟ ببین بهار سروش داره میاد اینجا و من نمیخوام سروش و سایت همسریابی موقت حافظون با هم روبرو شن! متوجه میشی؟ بهار نفس عمیقی کشید و گفت: -باشه من سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون رو پیدا میکنم. بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم سریع از روی تخت پایین پریدم و به سمت کمد لباس های سایت صیغه موقت رسمی حافظون رفتم تا از میان لباسهای که با خودم آورده بودم لباس شیکی را انتخاب کنم و از این رو به احترام عذادار بودن سروش لباس مشکی انتخاب کردم

مطالب مشابه