ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل علی
علی
43 ساله از قزوین
تصویر پروفایل ماریا
ماریا
48 ساله از گرگان
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل ابوالفضل
ابوالفضل
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل آرش
آرش
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران

سایت دو همدل برای جوانان

سایت دو همدل ما از حصار رد شدیم، هیچچیزی هم همراهمون نیست و کسی هم نمیدونه که سایت همسریابی 2همدل کجاییم. اگه نارسوس اینها بهمون

سایت دو همدل برای جوانان - دو همدل


تصویر سایت دو همدل برای جوانان

میخوای برگردیم بهشون خبر بدیم؟ سایت دو همدل گفت: -آره همین کار رو بکنیم. نگاهش کردم و گفتم: -ندا دیوونه شدی؟ حاال که اومدیم، وقتی برگشتیم میگیم کجا بودیم. نفسش رو پرحرص به بیرون فرستاد. زیلوس گفت: -رسیدیم روستای باالتپه. نگاهی به آدرس جدید سایت دوهمدل انداختم. توی شب چهقدر این حوالی ترسناک بهنظر میرسه. تا جایی که میتونستم نگاهم رو نمی چرخوندم تا چیز اضافهای نبینم. ندا گفت: -سایت دو همدل ما از حصار رد شدیم، هیچچیزی هم همراهمون نیست و کسی هم نمیدونه که سایت همسریابی 2همدل کجاییم. اگه نارسوس اینها بهمون حمله کنن چیکار کنیم؟

سایت همسریابی دو همدل جدید داشت بهشدت روی اعصابم راه میرفت. اگه ایمان رو با خودم آورده بودم برام قابل تحملتر بود! عصبی گفتم: -تا وقتی برسیم میخوای هی غر بزنی؟ اون هم عصبی جواب داد: بیخیال جواب دادن بهش شدم و به روبهرو نگاه کردم. خوم میدونم که کارم اشتباه محضه که روح یککارت اصال انسانی نیست. خیلی آدرس جدید سایت دوهمدل. آدم رو عذاب بدم؛ اما از نظر خودم سایت همسریابی دو همدل جدید جز این نداشتم. هرچی میگذشت سایت دو همدل سردتر میشد. رسیده بودیم باالی تپه. روی تپه ایستادیم. زیلوس با دستش بهاشاره کرد و گفت: -اونجا رو میبینی؟ ه جایی که با دست اشاره کرده بود نگاه کردم و سرم رو تکون دادم. -اونجا روستای پایینتپهست. قبرستون پشت روستاست.

سایت همسریابی 2همدل اگه کسی کنار جنازه باشه چیکار کنیم؟

گفتم: -سایت همسریابی 2همدل اگه کسی کنار جنازه باشه چیکار کنیم؟ پوزخندی زد و گفت: سایت همسر دو همدل و ناراحت نگاهش کردم. راستش دلم برای دختر بیچاره سوخت. دلم میخواست ببینم چه شکلیهدختره کسی رو نداره. کسی نیست که بخواد شب پیشش باشه. آدرس جدید سایت دوهمدل یک جن میگه خیلی از ما خوشگلتره! دستهام رو بغل کردم و راه افتادم. کاش ساعت مچیم دستم بود تا حداقل میدیدم ساعت چنده. رو به سایت دو همدل کردم و گفتم: -ساعت داری؟ با اخم نگاهش رو ازم گرفت و به ساعت توی دستش نگاه کرد. -یک و نیمه. آب دهنم رو قورت دادم. دو ساعت و نیمه که دختره تو مردهشورخونهست. فقط سالم بمونه، خواهش میکنم. به خاطر شیب بودن

سایت همسریابی 2همدل سرعتمون زیاد شده بود و تقریبا به روستا رسیده بودیم. به خونههای شیروونیدار نگاهی انداختم. زیلوس به طرفمون برگشت و گفت: -سایت همسریابی دو همدل جدید راه برین، حرف هم نزنید که کسی صداتون رو نشنوه. آروم گفتیم: -سایت همسر دو همدل. از کنار خونههایی که با فاصلهی نسبتا دور از هم قرار داشتن، گذشتیم. یک ربع تا خود قبرستون راه بود. بعد از گذشتن از خونهها اطراف خلوت شده بود و به در ورودی قبرستون رسیده بودیم. سرجام ایستادم و به اطراف نگاهی انداختم.

سایت همسریابی دو همدل جدید غلیظی هست

اینکه که توی شبها تو قبرستونها سایت همسریابی دو همدل جدید غلیظی هست، فقط مختص فیلمهای ترسناک نیست! لرز بدی به جونم افتاده بود. تا سایت همسر دو همدل اینقدر سرم داغ بود که به این فکر نکردم که چشمم همهچیز رو میبینه اون هم توی شب! زیلوس به طرفمون برگشت و آروم گفت: -راه بیفتین دیگه. خندهام رو قورت دادم. تو چرا یواشکی صحبت میکنی؟ ندا دستم رو کشید و گفت: سایت همسر دو همدل بریم دیگه. مورمور شد. چرا این قبرها هیچ شباهتی به قبرهای خودمون نداشت؟ قبرهای بزرگی که سنگهای بزرگی درونش فرو شده بود، واقعا داشت من رو میترسوند. نگاهی به سایت همسریابی 2همدل که از ترس رنگ به صورتش نبود، کردم. نزدیکش شدم و گفتم: -سایت همسر دو همدل چرا اینجوریه؟ پرخشم به طرفم برگشت و گفت: -چهمیدونم! نگاه ازش گرفتم و سرعتم رو بیشتر کردم و خودم رو به زیلوس رسوندم. پرسیدم: -چرا اینها قبرهاشون این مدلیه؟

مطالب مشابه