ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
37 ساله از شیراز
تصویر پروفایل نوشین
نوشین
52 ساله از اهواز
تصویر پروفایل مهشید
مهشید
21 ساله از رشت
تصویر پروفایل محسن
محسن
50 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
34 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل ماهایا
ماهایا
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
29 ساله از نهاوند
تصویر پروفایل مجتبی
مجتبی
41 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
28 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل رویا
رویا
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل سُرمه
سُرمه
42 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند

سایت صیغه تلگرام هم دارد

کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی گفت: -کانال ازدواج موقت با عکس خب چشمهات رو باز کن. آروم الی چشمم رو باز کردم. کنار برج ساعت ایستاده بودیم

سایت صیغه تلگرام هم دارد - صیغه تلگرام


تصویر سایت صیغه تلگرام هم دارد

نگاهی به باغ که تاریک و مخوف شده بود، کردم. صدای زوزهای اومد. بدنم مورمور شد و سریع به طرف سایت صیغه تلگرام برگشتم. یواشکی خندید و گفت: -ترس برادرِ مرگه! جواب دادم: -کوفت نخند. نترسیدم، هنگ کردم. پوزخندی زد و از کنارم رد شد. گفت: -بریم وسط. پشت سرش راه افتادم و وسط سنگریزههای باغ ایستادیم. دستهام رو توی دستش گرفت و گفت: -تا موقعی که نگفتم، چشمهات رو باز نمیکنی. به چرتوپرت فکر نمیکنی... حرف نمیزنی... کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی رو هم از دستم ول نمیکنی. تند تند سرم رو تکون دادم و چشمهام رو بستم. زیر لب زمزمه ی رو شنیدم. گفت: دستهاش رو محکم گرفتم. کمکم حس کردم بادی دورمون میپیچه. حس کشیده شدن داشتم، حسدستهام رو محکم بگیر. خیلی بدی.

کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی گفت

به چرتوپرت فکر نکن. تازه داشتم اذیت میشدم که کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی گفت: -کانال ازدواج موقت با عکس خب چشمهات رو باز کن. آروم الی چشمم رو باز کردم. کنار برج ساعت ایستاده بودیم. با خنده نگاهی به ندا کردم. گفت: -حال کردی؟ خندیدم و گفتم: -خیلی سایت صیغه تلگرام. دور و اطرافم رو نگاه کردم و پرسیدم: -حاال زیلوس رو چهجوری پیدا کنیم؟ جواب داد: همین دور و اطرافه احتماال. بیا همینجاها رو بگردیم. دیر وقته!

ندا بلند گفت: -اوناهاش، اونجا نشسته. به جاییکه اشاره کرد نگاه کردم. با دیدن کانال ازدواج موقت رایگان که روی چمنها نشسته بود، به طرفش رفتم. با دیدنمون از جاش بلند شد و گفت: -خیلی خب. از اینجاش رو یا باید پیاده بریم یا کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی تلپورت کنی. نگاهی به سایت صیغه تلگرام کردم و گفتم: -نه اگه بخواد هی تلپورت کنه انرژی براش نمیمونه که بخواد سه نفرمون رو برگردونه. گفت: -کانال ازدواج موقت با عکس خب، پس باید پیاده بریم. سرم رو تکون دادم و ندا رو که به ساعت نگاه میکرد صدا کردم. به طرفم دوید و گفت: -وای الینا دیدی ساعت چنده؟ نگاهی به ساعت انداختم. سایت صیغه تلگرام دهنم رو قورت دادم. برگشتم به اون شبی که از تولد شاهرخ بیرون اومدم.

اون شب هم ساعت 62 بود که توی خیابون بودم. این دومین دفعه توی عمرمه که این موقع شب بیرونم. از خیابون رد شدیم و بهطرف یکی از خیابونها که به این میدون ختم میشد، رفتیم.

کانال ازدواج موقت با عکس دوره

کانال ازدواج موقت با عکس دوره؟ کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی گفت: تقریبا نیم ساعتی میشد که داشتیم راه میرفتیم. خیلی سردم شده بود. دستهام رو بههم فشردم و بهبیا بهت میگم. آسمون نگاه کردم. خدایا یه امشب هوا گرم بشه تا کانال ازدواج موقت رایگان کارو تموم کنم. زیلوس ایستاد و با دست به جایی اشاره کرد. گفت: -تا اونجا تلپورت کنین تا بریم طرف روستاها. جلوتر ایستادم به جایی که اصال دیده نمیشد نگاه کردم. برگشتم به طرفش و پرسیدم: -اونجا کجاست کانال ازدواج موقت رایگان؟

اونجا نزدیک ورودی روستای باالتپهست. بعد از اون روستا، روستای پایینتپهست. به ندا نگاه کردم. رو به زیلوس گفت: -کانال ازدواج موقت با عکس خب تو برو. به محض غیب شدن زیلوس دستهام رو گرفت و گفت: -چشمهات رو ببند. چشمهام رو بستم. چند ثانیه نمیشد که چشمهام رو بسته بودم که گفت: -خیلی خب باز کن. چشمهام رو باز کردم. دیگه توی شهر نبودیم. زیلوس به کانال ازدواج موقت رایگان اومد و گفت: -از این طرف بیاین. پشت سرش راه افتادیم. ندا یواش کنار گوشم گفت: -بهتر نبود به یکی از بچهها میگفتیم که کجا رفتیم؟ نگاهش کردم و گفتم: -چرا بگیم؟

مطالب مشابه