فکش خیلی محسوس منقبض شد. محمد: - عکسهای بود دیگه ؟.. .: - نه.. آقا بود.. . فنجون رو تو دستش فشار داد. عکسهای پروفایل جوون بود ؟.. .: - آره.. . بیست وشش سالش بود.. . فنجون رو گذاشت رو میز. محمد: - تو جلوی یه پسر غریبه می خوندی و اون کیف می کرد ؟.. .: - نه.. .من مساله اش رو پرسیدم.. . گفتن اگه استاد عکسهای عیبی نداره.. . فکش منقبض تر شد. محمد: - شاید از نظر تو عکسهای پاییزی شاگردی بوده باشه ولی از نظر اون.. .: - نه بابا.. . فک نکنم.. . تو از کجا مطمعنی اصال ؟.. . صداش رفت باال.: - چون خودمم یه پسرم و خودم عکسهای پروفایل دیشب خوندنت رو شنیدم.. . صدای عکسهای پاییزی گوشیش نذاشت حرفشو رو تموم کنه. سرم رو انداختم پائین. نگاهی به گوشیش انداخت.
عکسهای پروفایل شایانه
عکسهای پروفایل شایانه.. . اس زده میگه من در خدمتم.. . بگم از کی بیاد؟.. .: - از همین عکسهای.. . بلند شدم و اومدم بیرون. " لبخند عمیقی مهمون لبام شد.: - بدون تو هیچی مزه نمیده محمد.. . فنجون رو سر کشیدم. خااااک به سرم غذا خراب شدددد.. . دویدم سمت اجاق گاز. سالم سالم بود (: سینی دیگه کامال خشک شده بود. گذاشتمش روی میز غذاخوری و وسیله های مورد نیاز!! برای غذا خوردن چهار نفر رو دونه دونه چیدم توش! و می شمردم، که عکس های نشه.. .: - عکسهای پاییزی از همه.. .. سفره.. . " نهار که تموم و وقت جمع کردن سفره شد، از جام بلند شدم. عکسهای مرلین مونرو اومد نزدیک و زیر گوشم گفت.: - عکسهای تو دیگه شوهر کردی.. . پس باید تنبلی رو بذاری کنار.. . سفره رو خوب تمیز کن.. .
ظرف عکس های غمگین خوب بشور.. . به دردت می خوره خواستم یه نیشگونش بگیرم که در رفت. یکی خودش رو حبس کرد تو دستشویی. یکی دل درد گرفت. یکی رفت به دیگ سر بزنه ببینه آب جوشید یا نه. یکی حالت تهوع گرفت. عکسهای عاشقانه همه با هم رفتن تو اشپزخونه و همش می گفتن.. .: - زود ظرفا رو بیارین بشوریم.. . چند نفر بچه بغل گرفتن. عکسهای پروفایل که.. . صد رحمت به پادشاه ها. شکم هاشون که پر شد تکیه دادن به پشتی ها. من موندم و یه سفره از این سر خونه تا اون سر.. . نامردا.. . شروع کردم به جمع کردن. عکس های غمگین که رفتم و برگشتم عکس های بلند شد و اومد کمکم. نمی تونستم نیشم رو از شدت ذوق کنترل کنم.
عکسهای عاشقانه محمد بشین
پسره عمه بزرگم که خیلی هم بیشعور و شوخ بود و اسمشم مهدی، یهو بلند گفت. عکسهای عاشقانه محمد بشین.. .زحمت نکش عاطفه هست.. . همه خندیدن. یه پشت چشم براش نازک کردم و گفتم. : - از تو که آبی بخار نمیشه. .. ببین خجالت بکش. .. مهدی: - اوالشه. .. داغه هنوز. .. رو به محمد کرد. عکسهای عاشقانه یکم بگذره درست میشی محمد. .. صدای خنده همه جا رو پر کرد. ظرفا رو بردم تو اشپزخونه و اومدم. همه داشتن می خندیدن. مخصوصا عکس های. چند نفر از محمد خجالت کشیدن و اومدن تا کمک کنن. دوباره به مهدی نگاه کردم. و با چشم به محمد اشاره کردم. : - یاد بگیر. .. دستمال گرفتم دستم تا سفره رو تمیز کنم. خب چی میشد االن یکبار مصرف می انداختن ؟ عکسهای عاشقانه یه دقه بیا اینجا. با دستش کوبید روی مبل و بهش اشاره کرد. میخواستم برم که ناخودآگاه نگاهم به محمد افتاد. عکسهای مرلین مونرو محو شد