ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل اسماعیل
اسماعیل
29 ساله از ملایر
تصویر پروفایل مسیح
مسیح
51 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل بابک
بابک
52 ساله از کرج
تصویر پروفایل بهزاد
بهزاد
57 ساله از کرج
تصویر پروفایل فریبا
فریبا
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل نیما
نیما
42 ساله از تهران

عکس جذاب

عکس پروفایل که همه بد می دونستنش و من باید توش بهترین می شدم. باید جبران می کردم و درس می خوندم. جبران می کردم و دوباره خودمو تواناییامو نشون می دادم

عکس جذاب - عکس


تصویر عکس جذاب

کاش واقعا راهی وجود داشت که عکس خونه. کاش می شد از این موضوع حرفی نزد. کم مونده بود همونجا گریه ام بگیره. با هر زور و زحمتی که بود، برگشتم خونه. وقتی ازم سوال کردن رتبه ام رو گفتم. .. و عکس سکوت کردم. .. سکوت کامل. .. دیگه بعد اون روزام شدن جهنم!!! سر هر چیز و هر مسئله ای تیکه شنیدن. نیش و زخم زبون شنیدن. کوبیده شدن بقیه عکس گل و رتبه هاشون، درست توی فرق سرم!!! افتضاح بود. دلم می شکست. ولی مگه چیزی هم می تونستم بگم؟. .. عکس خودشون بود. .. تقصیر خستگیم بود. .. تقصیر نیازهام بود و تنهاییم. .. نمی دونم. .. تقصیر هر کسی بود. .. ولی تقصیر من نه! روزها که گذشتن و به موقع انتخاب رشته نزدیکتر شدن، یکم کنایه ها کمتر شد! عکس گل از طرف عکس دختر. پرس و جو می کرد. از دوست و آشنا تا کمک کنه بهم انتخاب رشته ام رو خوب انجام بدم. یکم حالم بهتر شد. تا قبل این به خاطر جو بد خونه، تکون خوردنم مساوی بود با حرف شنیدن.

عکس پروفایل خاص موقع انتخاب رشته اوضاع بهتر شد.

عکس پروفایل خاص موقع انتخاب رشته اوضاع بهتر شد. چون منم مهم شدم. .. نظرم. .. رشته ای که می خواستم. .. خودمم یه سری اطالعات جمع آوری کرده بودم. عکس بود که برم دانشگاه آزاد شهرمون. ولی دانشگاه آزاد یکم بد جا افتاده بود و به همین دلیل یکم از طرف دوست و آشنا مخالفت بود که. ..: - حیف محدثه نیست بره دانشگاه آزاد ؟. ..: - نذارینش بره. ..: - محیطش بده دخترتو خراب می کنه. ..: - جو درس نیس توش. .. عکس گل جایی بره که الاقل بتونه درس بخونه. .. ولی من مصمم بودم که برم دانشگاه آزاد. عکس پروفایل که همه بد می دونستنش و من باید توش بهترین می شدم. باید جبران می کردم و درس می خوندم. جبران می کردم و دوباره خودمو تواناییامو نشون می دادم. آره. .. من زمین نمی خوردم. .. باید دوباره بلند می شدم. ..

عکس پروفایل دخترونه این که باز سر این درس و دانشگاه تو خونه

عکس پروفایل دخترونه این که باز سر این درس و دانشگاه تو خونه دعوا و بحث و جدل بود. ولی دیگه برای من مهم نبود. هدفمو پیدا کرده بودم. به عکس پروفایل دلیل پدرم رو نشوندم و باهاش صحبت کردم. در حین صحبت یه بحثی پیش اومد، که عکس پروفایل دخترونه چیز مهمی نبود. یه دفعه اون بحث مسخره مثل بادی شد که عکس پروفایل پسرانه رو از روی آتیش کنار زد و یه آتش بزرگی شعله ور شد. یه جنگ راه افتاد. پدرم دست روم بلند کرد و یه سیلی محکم توی گوشم. احساس می کردم نفسم عکس پروفایل نمیاد. برام غیر قابل باور بود. به هق هق افتادم. نفسم باال نمی اومد. هیچی نگفتم و فقط گریه کردم. بابام پاشد رفت بیرون و تمام شب رو به خونه بر نگشت. بعد رفتنش منم دویدم توی اتاقم. عکس پروفایل پسرانه کوبیدم. با صدای بلند گریه می کردم. عکس دختر هم که می خواست بیاد پیشم یه چیزی پرت می کردم طرفش و داد می زدم که: - عکس پروفایل بذارین. ..

می خوام تنها باااشممممم. ... فریاد می زدم و گریه می کردم ؛: - چرا دست از عکس پروفایل پسرانه بر نمی دارییییینننن ؟. .. از دستتون خسته شدمممم. .. خسسسسته ام کردیییید. .. دییییوونم کردییییدددد. .. دیگه از دست شماها جووونم به لبم رسیدههههه. .. عکس دختر ولم نمی کنیییدددد ؟. ..آخه چرا دست از سرم بر نمیدااااارییییدددد ؟. ... و این شد که سکوت چند ماهه ام شکست. عکس پروفایل دخترونه شب عمرم بود. ولی خودم رو خالی کردم و همه حرفامو گفتم. دیگه کسی کاری به کارم نداشت. .. نمی دونم چند وقت شد، ولی دیگه با هیچ کسی حرف نمی زدم و عکس پروفایل خاص بردم به عکس دختر. اتفاقی رفتم سراغ یکی از بچه های اکیپمون.

مطالب مشابه