براش از وقتی بااون حال اومد خونه و از حال رفت بعداز به هوش اومدنش تا االن که ساعت ۱۱شبه خوابیده...البته سایت دوستیابی خارج از کشور قبل از خوابیدنش بهش اب عسل داد که بی فایده بود و مثل خرس خوابید....ارمین و امیر تا ۲ساعت بعد از اومدن دوستیابی انلاین هم تو خیابونا داشتن دنبالش می گشتن...ازبس هممون هول شده بودیم یادمون رفته بود خبرشون کنیم و بعد از ۲ساعت بهترین سایتهای دوستیابی یادش اومد و بهشون زنگ زد بیان خونه... سایت دوستیابی خارج از کشور اروم بستم و سرمو گذاشتم رو تخت...
به دستش که تو دستم بود بوسه زدم و قطره اشکی از چشام ریخت پایین...سایت دوستیابی بین المللی رایگان گریه کردم چشام بزور باز میشه...اهی کشیدم...امروز بعد از رفتن بردیا از خونه مامان زنگ زد و بهم عیدو تبریک گفت...بماند که چقدر خجالت کشیدم که اول زنگ نزدم....حالم انقدر خراب بود و نگران بودم که به کل یادم رفت روز اول عیده...موهاشو از رو صورتش زدم کنار که باز ریخت رو صورتش...نفسمو فوت کردم و از جام بلند شدم رفتم تو اتاقم دراز کشیدم رو تخت...اگه بیدار بشه که بعید میدونم تا فردا سایت دوستیابی بین المللی رایگان چشاشو باز کنه
دوستیابی انلاین سرش اصال خوب نیست
منو ببینه دوستیابی انلاین سرش اصال خوب نیست...خیرسرم میخوام تنبیهش کنم... سرمو فرو کردم تو بالش لعنت به شایان با این خواستگاری بی موقعش که گند زد به روزمون.... هرکاری کردم خوابم نبرد...کالفه از جام بلند شدم و رفتم پایین...بهترین سایتهای دوستیابی نشسته بود رومبل منم نشستم کنارشو سرمو گذاشتم رو شونش....
موهامو ناز کرد و گفت: حال بردیا خوبه؟ سرمو تکون دادم که گفت: خواهری برو یه چیزی بخور معلومه ضعف کردی صداش گرفته بود معلومه دوباره گریه کرده...سرمو بلند کردم و گفتم: بااین همه گریه به کجا رسیدی سایت دوستیابی بین المللی رایگان سپهر به تو حرفی نزده یعنی دوست نداره و تو از دوستیابی انلاین رفتی عذا گرفتی؟ سرشو چرخوند و اروم گفت: یه دلیل وجود نداره منو دوست داشته باشه...
اون فقط پسردایی تو و دوست پسر خالمه همین...بجز چندبار دیدن همدیگه تو جمع و یه بار رسوندنم به دانشگاه حتی دیدار دیگه ای نداشتیم که دلمو خوش کنم بگم تو این رفتو امدا بهم عالقه مند شده چشاش پر ازاشک بود.. کشیدمش تو بغلم و گفتم: بهترین سایتهای دوستیابی باش عزیز دلم...
سایت دوستیابی خارج از کشور پاپیش میزار
من مطمئنم وقتی برگردیم سایت دوستیابی خارج از کشور پاپیش میزاره با گریه گفت: اگه نزاره چی؟اگه دلش...دلش بامن نباشه من چیکار کنم هستی؟ نفسمو فوت کردم و گفتم: همچین چیزی اتفاق نمیفته من میدونم سپهر دوست داره یک ساعت بعد وقتی اروم شد باهم رفتیم تو اتاقش و با تالش فراوان ساعت ۲خوابیدم با صدای داد و فریادی که از پایین میومد تر از خواب پریدم..یکم طول کشید تا موقعیتم رو تشخیص بدم...
تو اتاق سایت دوستیابی بین المللی رایگان رو تختش بودم... بازم صدای داد اومد... یکم دقت کردم صدای ارتان بود..باچشای گرد شده از جام پریدم که چشام سیاهی رفت...دوستیابی انلاین گرفتم به دیوار و چشامو بستم...لعنتی...این سرگیجه ی چند ساله ول کنم نیست...بعد از چندمین چشامو باز کردم از اتاق رفتم بیرون...بردیا و ارتان روبروی همدیگه وایساده بودن...باصورتی سرخ و دستای مشت شده...سایت دوستیابی خارج از کشور تیرکشید...دستمو گذاشتم روش...این درد دیگه چیه این وسط؟ ارتان نگاه کوتاهی بهم انداخت و بت پوزخند رو به بردیا که پشتش به من بود گفت: بهترین سایتهای دوستیابی تحویل بگیر.....اومد دستمو کشید و جلوی بردیا وایساد و داد زد_این دختر که ادعا میکنی عشقته بخاطرت همیشه داره عذاب میکشه....این دختر همونیه که وقتی دیروز مثل دیوونه ها از خونه زدی ببرون داشت