ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل بهزاد
بهزاد
57 ساله از کرج
تصویر پروفایل نیما
نیما
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل بابک
بابک
52 ساله از کرج
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل اسماعیل
اسماعیل
29 ساله از ملایر
تصویر پروفایل فریبا
فریبا
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مسیح
مسیح
51 ساله از تهران
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران

لینک بزرگترین سایت دوستیابی

بهترین سایت دوستیابی در ایران پیچید تو گوشی: دلیل این جوابت چیه؟ دستام مشت شد...بهترین سایت دوستیابی بین المللی زنگ زده با نفس من حرف بزنه؟

لینک بزرگترین سایت دوستیابی - دوستیابی


تصویر لینک بزرگترین سایت دوستیابی

تمنا با اظطراب گفت: داداش اروم باش هستی به مامانش گفته جوابش منفیه سرمو بین دستام گرفتم...اون مرتیکه اومده بزرگترین سایت دوستیابی عشق من اونوقت من اروم باشم؟؟ هستی دستشو گذاشت رو بازومو گفت: بردیا بخدا من گفتم مامان بهشون بگه من جوابم منفیه سرمو بلند کردم...خشم تو کل وجودم بود...اخ بزرگترین سایت دوستیابی کرمانشاه بهترین سایت دوستیابی در ایران اینجا بود تیکه تیکه ش میکردم... از جام بلند شدم که گوشیه هستی زنگ خورد...گوشیشو از رو میز برداشت نگاهم افتاد رو صفحش...

شماره عمه بزرگترین سایت دوستیابی در ایران.... دست هستیو کشیدم و از پله عا بردمش باال...باهم رفتیم تو اتاقش و اشاره کردم بشینه رو تخت و جواب بده... دکمه اتصال و زد که زدمش رو اسپیکر.... هستی با استرس نگام کرد که انگشتمو به نشونه سکوت گذاشتم رو دماغم.... صدای عمه پیچید تو گوشی: الو هستی جان؟ هستی _س...سالم بزرگترین سایت دوستیابی در ایران خوبین؟ عمه_سالم عزیزم خوبم تو خوبی؟

بزرگترین سایت دوستیابی هستی _ممنونم سالمتی خبری نیست عمه_هستی جان راستش زنگ زدم راجب جوابی که دادی حرف بزنیم هستی تو جاش بزرگترین سایت دوستیابی کرمانشاه شدو گفت: اتنا جون من جوابمو دادم دیگه چه حرفی؟

بهترین سایت دوستیابی در ایران پیچید تو گوشی

صدای بهترین سایت دوستیابی در ایران پیچید تو گوشی: دلیل این جوابت چیه؟ دستام مشت شد...بهترین سایت دوستیابی بین المللی زنگ زده با نفس من حرف بزنه؟ گوشیو از دست هستی کشیدم بیرون و از اسپیکر درش اوردم من_دلیلش پسر داییته چند ثانیه حرفی نزد اما بالخره گفت: به پسر دایی عزیز نمیدونستم داری صدامو میشنوی دستمو کردم تو جیب شلوارم و گفتم: حاال که میدونی حرفتو بزن هستی اومد کنارمو دستشو گذاشت رو بازوم...

دستمو از جیبم دراوردم و دور شونش حلقه کردم و چسبوندمش به خودم... شایان_من با هستی کار دارم نه تو... از هستی فاصله گرفتم غریدم: اسم هستیو به دهنت نیار کثافت خندید و گفت: چرا بزرگترین سایت دوستیابی؟نکنه تو پریدم وسط حرفشو داد زدم_اره من...من پام برسه تهران میرم خواستگاریش و یه بزرگترین سایت دوستیابی کرمانشاه هم سر تو میارم که یادت بره اسمت چی بوده؟

بهترین سایت دوستیابی بین المللی بیاری؟؟

با عصبانیت گفت: تو کی هستی که سرمن بهترین سایت دوستیابی بین المللی بیاری؟؟پاتو تو کفش من نکن بهترین سایت دوستیابی در ایران هستی ماله منه مشتمو کوبیدم به دیوار و عربده زدم: خفه شو هستی ماله منه ماله من میکشم ک که حتی بخواد بهش نگاه کنه فهمیدی؟؟؟؟؟؟ صدای نفس نفس منو شایان قاطی شده بود...مطمئنم اگه االن دم دستم بود زندش نمیراشتم... صدای دادش پیچید تو گوشی: روزی که مال من میشه قیافت دیدنیه اقای بردیا رادان گوشیو پرت کردم تو دیوار و فریاد زدم_زندت نمیذارم بهترین سایت دوستیابی بین المللی گوشیه هستی هزار تیکه شده بود نگامو ازش گرفتم و به هستی نگاه کردم...نشسته بود کنار دیوار و تو خودش جمع شده بود.. .یکم دقت کردم...بزرگترین سایت دوستیابی میلرزید....

رفتم سمتشو بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت... بزرگترین سایت دوستیابی کرمانشاه گفتم: اروم باش عشق بردیا...نترس دیگه اتفاقی نمیافته... نمیذارم کسی تورو ازم بگیره خانومم اروم باش. لرزش بندش قطع شده بود و پیرهنمو تو دستش مچاله کرده بود...از خودم جداش کردم که با بغض نگام کردو گفت: بهترین سایت دوستیابی در ایران کاری نکنی نشه جمعش کرد.. بزرگترین سایت دوستیابی در ایران بوسیدم و از جام بلند شدم و گفتم: نترس...اتفاقی نمیفته... خواستم برم

مطالب مشابه