ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل مسیح
مسیح
51 ساله از تهران
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل ابراهیم
ابراهیم
36 ساله از ممسنی
تصویر پروفایل بهزاد
بهزاد
57 ساله از کرج
تصویر پروفایل احمد
احمد
42 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بابک
بابک
52 ساله از کرج
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
46 ساله از کرج

لینک سايت دوستيابي ايرانيان

منم با این دوتا پاشم بیام سایت دوستیابی ایرانیان ترکیه کچلم کرد هی گفت میخوام سایت دوستیابی ایرانیان انگلستان رو ببینم تمام عصبانیتم باهمین جوابش خوابید

لینک سايت دوستيابي ايرانيان - دوستيابي ايرانيان


تصویر لینک سايت دوستيابي ايرانيان

پالتوی کرم و جین قهوه ای و شال قهوه ای پوشیدم و با یه ریمل و ماتیک صورتی کولمو برداشتم و از سايت دوستيابي ايرانيان رفتم بیرون..تو پله ها موهامو چپ ریختم رو صورتم و رفتم پایین...با ورودم به سالن همه از جاشون بلند شدن و محبا با حرص گفت: چه عجب! خرس قطبی از خواب بیدارشد بالخره بااین خرف همه زدن زیر خنده و عمو کامران با اخم مصنوعی گفت: محیا خانوم با عزیز دل عمو درست حرف بزنا وگرن من میدونمو تو.فهمیدی دخترم؟

خاله مینا هم ادامه داد_بابات راست میگه محیا.هستیو اذیت کنی یه سایت دوستیابی ایرانیان انگلستان سرت میارم که پشیمون بشی از کارت همه این حرفارو با شوخیو خنده میزدنو سایت دوستیابی ایرانیان مقیم آلمان به دل نمیگرفت تمنا میون خنده گفت: اوه اوه خوش بحاله هستی که این همه پشتیبان داره. سايت دوستيابي ايرانيان من اگه بجات بودم دیگه به هستی سالمم نمیکردم دوباره همه خندیدن که خاله ثریا گفت: تمنا جان توهم حواستو جمع کن عزیزم حق نداری دخترمو اذیت کنی سایت دوستیابی ایرانیان مقیم استرالیا بااعتراض و درحالی که حرص میخورد گفت: مامان!!!!

دخترشما منم نه هستی! عموفرزاد دست انداخت دور گردنم و درحالی که نگاش به تمنای درحال انفجار بود گفت: هستی هم دخترمونه سایت دوستیابی ایرانیان انگلستان. پیشونیمو بوسید و گفت: عزیز دل عموشم هست زبونمو تا ته واسه محسا و تمنا دراوردم وگفتم: خوردین؟حقتونه! تا شما باشین مثل ادم با من حرف بزنین بعد از این که خندها ته کشید راه افتادیم سمت حیاط. رفتم کنار محیا و اروم گفتم: این دوتا عتیقه کجان؟

قیافه شاده سایت دوستیابی ایرانیان خارج از کشور معلوم بود داره میره اونور دستامو مشت کردم

سايت دوستيابي ايرانيان کنم رفتن پیش پسرا وایسادم و بااخم گفتم: مطمئنی؟ شونه باالانداخت و گفت: نمیدونم ولی از قیافه شاده سایت دوستیابی ایرانیان خارج از کشور معلوم بود داره میره اونور دستامو مشت کردم و راه افتادم سمت ماشینم...دیشب سایت دوستیابی ایرانیان مقیم آلمان سوییچ ماشینشو داد به بابام...چیز جدیدی نبود...اکثرا ماشینامونو به هم دیگه قرض میدادیم.... نشستم پشت فرمون و به بقیه نگاه کردم مامان اینا نشستن تو ماشین طناز....ماشینش شاسی بلند بود و راحت جا شدن...محیا نشست کنارم و سایت دوستیابی ایرانیان مقیم استرالیا پشت...

سایت دوستیابی ایرانیان مقیم امریکا بزنگم که خودش زنگید

از پیچ کوچه رد شدیم گوشی مو دراوردم به سایت دوستیابی ایرانیان مقیم امریکا بزنگم که خودش زنگید با اخم جواب سایت دوستیابی ایرانیان انگلستان بردیا _سالم کجا دارید میرید د بیا این طلبکاره مثال خیر سرم میخواستم یکاری کنم اون مقصر بشه من_تو از کجا میدونی جایی داریم میریم؟ بردیا_از پنجره اتاق سامیار دیدمتون نفسمو فوت کردم و گفتم: طناز اونجاس؟ با شیطنت گفت: بله سايت دوستيابي ايرانيان دارن واسمون غذا درست میکنن دندونامو روهم فشار دادم و فرمونو تو دستم چلوندم...دختره عوضی چرا دست از سرمون برنمیداره؟؟

اروم گفتم: باشه خوشبگذره خندید و گفت: ممنون نگفتی کجا دارید میرید؟ من_میریم رستوران ناهار بخوریم بردیا _ک رستوران؟ با حرص گفتم: مهمه؟؟تو برو غذای سایت دوستیابی ایرانیان مقیم استرالیا جونتو بخور باصدای بلند خندید و گفت: حسود سایت دوستیابی ایرانیان مقیم امریکا بگو کجا میرید منم با این دوتا پاشم بیام سایت دوستیابی ایرانیان ترکیه کچلم کرد هی گفت میخوام سایت دوستیابی ایرانیان انگلستان رو ببینم تمام عصبانیتم باهمین جوابش خوابید و بانیش باز اسم رستورانو گفتم که گفت سایت دوستیابی ایرانیان خارج از کشور راه میفتن بعد از قطع تماس تمنا گفت: دارن میان؟

سرمو تکون دادم که سایت دوستیابی ایرانیان مقیم آلمان اروم گفت: طبق معمول ما شدیم موش و اقا بردیا ُدم از اینه نگاش کردم و گفتم: محیا شنیدم چی گفتیا با لبخند مسخره ای نگام کرد که خندم گرفت حدود ۲۰مین بعد رسیدیم.بعداز پارک کردن ماشینا رفتیم تو پشت یه میز ۱۰نفره نشستیم...گارسون اومد سفارشا رو گرفت و رفت که در رستوران باز شد و بردیا پشتش سایت دوستیابی ایرانیان ترکیه و اخرسرم سامیار اومدن تو...به سختی جلوی نیش تا بناگوشم و گرفتم و مثل بچه های خوب نشستم سرجام...به سرتاپاش نگاه کردم پیرهن مردون ٔه قهوه ای با کت کرم و جین کرم..

مطالب مشابه