ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حسین
حسین
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهاب
شهاب
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل آزاده
آزاده
45 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل علی
علی
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل وحید
وحید
42 ساله از کرج
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل مبینا
مبینا
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مبینا
مبینا
28 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل لیلا
لیلا
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل سپیده
سپیده
35 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل سپیده
سپیده
46 ساله از دماوند

لینک سایت همسریابی وزارت ارشاد

سایت همسریابی فوری ند یده بود, باید شاکی باشه ? خودش یامت ? لب های مت به یک پوزخند و لبخند کج و معوج شده تبد یل شدن. لبانش کج شده بود

لینک سایت همسریابی وزارت ارشاد - همسریابی


تصویر لینک سایت همسریابی وزارت ارشاد

اون اینجا بود, گوشه ای ایستاده بود و سایت همسریابی وزارت ارشاد رو تماشامیکرد. کری با غرور و عصبانیت و ب یزاری و نفرت و یا شیفتگ ی یه نگاه درخشان و بی طرفانه به متیو سیلور انداخت ولی حاال این سایت رسمی صیغه ایرانیان بود که بی دفاع و مغلوب شده بود ایستاده مت در حاشیه دایره د یواری که احاطه اش کرده بود, بود و کری نمیدونست که چند وقته اون رو زیر نظر داشته و داره تماشایش میکنه. سایت رسمی همسریابی ایران یک لحظه ذهنش به اولین د ی دار خودشون برگشت چون مت نگاهش رو با یه نگاه تند و تیز توی چشمهاش دوخت و نگاه نافذ ی به اون انداخت که کری بالفاصله پاهای ش شروع به لرزیدن کرد. نمیتونست به خودش کمکی کنه ?

سایت همسریابی وزارت ارشاد چهره اش رو جستجو کرد, چشم های بنفشش گشاد شده بودن و همچنان به دنبال نشونه هایی از مرد ی بود که ی ک زمانی قلبش رو تسخیر کرده بود و بدجوری عاشقش شده بود

سایت همسریابی فوری رو به زندگی خودش وابسته کرده

سایت همسریابی فوری رو به زندگی خودش وابسته کرده و کشونده بود و بعدم با ب ی اعتنایی به سایت رسمی صیغه ایرانیان و زندگیش اون رو رها کرده بود. ولی مت قبل اونجا نبود, چشمهای عسلی _قهوه ایش د یگه گرم نبودن بلکه کامال سرد و تلخ بودن. چهره اش بدون سختگیر و بی عاطفه بود. سایت همسریابی وزارت ارشاد کلمات آلن احساس, خشن, و حرفهایی که به وضوح درباره مت و وحشتناک بودنش و چیزهایی که درباره اون و چهره سرد تلخش که بهش گفته بود توی ذهنش خطور کردن. شکارچی, مخرب زندگی مت االن اون رو به دام انداخته بود و از هزاران, ُکشنده و مایل دورتر اون رو گیج کرده بود و اینکه سایت همسریابی فوری چرا این کار رو کرده بود ?

سایت رسمی صیغه ایرانیان هیچ ایده ای نداشت که دلیل کارهای اون چی ه. اون د یوانه وار به اطراف نگاه کرد و دنبال آلن گشت االن د یگه کسی نبود که از اون حمای ت کنه.

سایت رسمی همسریابی ایران واقعا به کمکش ن یاز داشت

کری سایت رسمی همسریابی ایران واقعا به کمکش ن یاز داشت ولی اثری از اون نبود. وقتی که چرخید مت جلو و روبروی صورتش ایستاده بود. مت کت و شلوار شیک و مخصوص مهمانی ها ی شبش رو به آرومی و با سبک کالسیک و خیلی مرتب پوشیده بود. موهایش ژل زده و به طور کلی درخشان و بی عیب و نقص بودن. شبیه به مرد ی که یک زمانی د ی وانه وار دوستش داشت و اون این عشق رو به پایان رسونده بود. این مرد با نگاه تلخ هیچ شباهتی به جز ظاهرش با قبلش نداشت. _تو فکر می کنی من میتونم ی ک چند کلمه ای با این مرد ی که با خودت اوردی صحبت کنم, خانم هالی?

در این موقع چشم های مت به سایت همسریابی وزارت ارشاد افتاد موقع ی که داشت بامرد های د یگه صحبت می کرد نگاهش به کر ی خیره شده بود. چشمهایی که با خلق و خو ی سنگدالنه چیز ی که سایت رسمی صیغه ایرانیان می درخشیدن. کی بود که هرگز قبال در سایت همسریابی فوری ند یده بود, باید شاکی باشه ? خودش یامت ? لب های مت به یک پوزخند و لبخند کج و معوج شده تبد یل شدن. لبانش کج شده بود و بدون گرما لبخند میزد, لحنش کمی متفاوت بود و چنان از اون آدم قبلی که بود دور شده بود که به نظر میرسید

مطالب مشابه