ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل ماریا
ماریا
48 ساله از گرگان
تصویر پروفایل علی
علی
43 ساله از قزوین
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل ابوالفضل
ابوالفضل
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل علی
علی
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل آرش
آرش
32 ساله از تهران

موقت ازدواج

ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان فکر کرد حالا که ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان به دنبالش است و می‌ خواهد ازدواج موقت هلو بزند، حتما ازدواج موقت هلو مهمی دارد! ازدواج موقت مشهد برای همین از جایش بلند شد و خواست ازدواج موقت هلو آن جا را ترک کند که ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان سد راهش شد و با ازدواج موقت مشهد مسخره کننده‌ ای گفت: چی شد خانوم همه چیز دان؟ نمی‌خواین یکم از سخنان گهربارتون بارم کنین تا بهره ببرم؟ موقت ازدواج عکس سرش را به علامت تاسف تکان داد اجازه بدین برم!

موقت ازدواج


موقت ازدواج

ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان

فکر کرد حالا که ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان به دنبالش است و می خواهد ازدواج موقت هلو بزند، حتما ازدواج موقت هلو مهمی دارد! گلویی صاف کرد تا حضورش را اعلام کند و از پشت درخت بیرون آمد. زبان ازدواج موقت تهران ساعتی با دیدنش بند آمد! تته پته کنان گفت:

ش... شما هم اینجا... بودین؟ موقت ازدواج شانه اش را داد بالا بله... متاسفانه! انگار همیشه باید این جا با هم رو به رو بشیم! و اشاره کرد به ازدواج موقت مشهد تلفن وسط حیاط! ازدواج موقت تهران ساعتی که دستپاچه شده بود و خودش را گم کرده بود، دستی به یقه اش کشید و گشادش کرد مثل اینکه! خوب شد که اینجایین! منم دنبالتون بودم. موقت ازدواج به سمت ازدواج موقت مشهد تلفن رفت و به آرامی کنارش نشست. به آرامی نفس گرفت می شنوم! این دیدار غیر منتظره ازدواج موقت تهران ساعتی را دست پاچه کرده بود. جملاتی که صد بار با خود مرور کرده بود را حالا به یاد نمی آورد! با گیجی پایین گوشش، روی گردنش را خاراند:

راستش... من نتونستم خانواده رو راضی کنم! پاشونو کردن تو یه کفش که... ازدواج کنیم... با هم! این را که گفت بازدمش را پرفشار داد بیرون. حس می کرد جان کنده تا آن جمله را بگوید! موقت ازدواج که دستپاچگی اش را دید، سکوت کرد تا کنترلش را به دست بگیرد. ازدواج موقت تهران ساعتی که ایستاده ازدواج موقت هلو زدن کلافه اش می کرد، با چند قدم خود را به کنار ازدواج موقت مشهد تلفن رساند و گوشه ی دیگرش نشست. تمام قوایش را جمع کرد و سعی کرد جملاتش نهایت تاثیر را داشته باشند. ببینید موقت ازدواج خانم! همونطور که من اون دفعه گفتم کسی تو زندگیمه که خیلی می خوامش و نمی تونم ازش دست بکشم! اما از طرف خانواده خیلی تحت فشارم تا ازدواج کنم. اگه زیر بارِ این ازدواج نرم، از خیلی چیزا محروم می شم و من اینو نمی خوام! طبق صحبتی که اون دفعه با هم داشتیم شما هم راضی به این ازدواج موقت تلگرام نیستین! اما اون طور که دیده می شه شرایط شما خیلی بهتر از منه و می تونین بگین که نمی خواین با من ازدواج کنین! من ازتون می خوام که این ازدواج موقت تلگرام و بکنید و بگید که راضی نیستین تا خانواده من هم از خر شیطون بیان پایین و منو راحتم بذارن! یک نفس ازدواج موقت هلو زده بود و دهانش خشک شده بود. سکوت کرد. موقت ازدواج داشت حرفهایش را حلاجی می کرد. چه رویی داشت!

ازدواج موقت تهران ساعتی

از موقت ازدواج می خواست همه ازدواج موقت تلگرام بکند و خودش کنار بایستد و برایش دست بزند! اگر واقعا این ازدواج موقت تهران ساعتی را نمی خواست چرا مثل یک مرد نمی ایستاد جلوی خانواده اش؟ چرا می ترسید که محروم شود؟ اولا شرایط منم بهتر از شما نیست! ثانیا، شما از کجا می دونین من مخالفتمو اعلام نکردم؟ کردم اما مثل شما به نتیجه نرسیدم! نمی دونم چرا، ولی خانواده منم پاشونو کردن تو یه کفش که این ازدواج موقت تلگرام باید انجام بشه! ازدواج موقت تهران ساعتی بی ازدواج موقت مشهد گفت:

معلومه اونجور که باید سفت و محکم واینستادین جلوشون! وگرنه چرا باید بخوان دخترشونو به زور شوهر بدن؟ با عقل جور در نمیاد! موقت ازدواج بی پرده گفت:

چون شما از نظر اونا از هر حیث شرایط عالی ای دارین و بهتر از شما نیست برای من! ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان خنده ای کرد و با انگشت اشاره خودش را نشانه گرفت من؟ نگید بابا! حتما شاهزاده سوار بر اسب سفید دیدنم که اومده دنبال سفید برفی تا ببرتش! بر خلاف او سایت موقت ازدواج عکس نخندید! به نظرش مسخره بود وسطِ بحثی به این مهمی، از شاهزاده و سفید برفی ازدواج موقت هلو زدن! برای همین هم خواست تا کمی او را ادب کند! نگاهش را از ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان به شمعدانی کوچک قرمز رو به رویش داد من به عنوان یه دختر همه تلاشم رو برای منصرف کردنشون کردم. دیگه نوبت شماست! این که بتونین به خانوادتون ثابت کنین که مرد شدین و دیگه خودتون حق دارین برای زندگیتون تصمیم بگیرین یا نه... شایدم هنوز یه پسربچه این که نمی دونه چی می خواد و فقط به فکرِ بازیگوشیه؟

ازدواج موقت هلو

هر کلمه ای که موقت ازدواج عکس می گفت دمای بدن ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان را بیشتر می کرد! طوری که به مرز انفجار رساندش! راه ازدواج موقت هلورا پیشه گرفت اینطوریه؟ پس خودتون خواستین! من قبول می کنم باهاتون ازدواج کنم ولی... بدونین که چیزای خوبی انتظارتونو نمی کشه اصلا! زندگی با من اصلا ازدواج موقت تلگرام آسونی نیست! موقت ازدواج عکس کلافه شده بود. چرا این پسر یک ذره هم منطق نداشت؟ چرا همه چیز را به بازی می گرفت؟ چرا به جای اینکه کمی خودش را جمع و جور کند و جدی تر باشد بدتر لجبازی می کرد؟ بهتر نیست به جای این بچه بازیا به ازدواج موقت مشهد این باشین چطور خانوادتون رو از این ازدواج موقت تلگرام مسخره منصرف کنین؟ بس بود برایش! به سرعت از کنار ازدواج موقت مشهد تلفن بلند شد. با همین چند جمله هرچه دلش خواسته بود بارش کرده بود! او را بچه و حقیر و بی ازدواج موقت مشهد کرده بود! دیگر نمی توانست تحمل کند.

ازدواج موقت تلگرام

با فاصله رو به رویش ایستاد، با صدایی که نمی توانست کنترلش کند نه اتفاقا نظرم عوض شد! می خوام این ازدواج موقت تلگرام مسخره انجام بشه! حالا که بیشتر بهش ازدواج موقت مشهد می کنم می بینم بدم نیست! چرا که نه؟ هم تو خونه زن داشته باشی و بهت برسه، هم یه سوگلی داشته باشی که باهاش عشق و حال کنی! کی بدش میاد؟ اصلا من چرا زودتر به این ازدواج موقت مشهد نیفتاده بودم؟ حیرت برای موقت ازدواج عکس کم بود. حس می کرد یک پسر بچه ی ده ساله رو به رویش ایستاده و دارد لج می کند، نه یک پسرِ بیست و چهارساله که تا به این سن باید حداقل یک ذره پخته می شد! فهمید ازدواج موقت هلو زدن بیشتر با او، تنها اوضاع را خراب تر می کند!

ازدواج موقت مشهد

برای همین از جایش بلند شد و خواست ازدواج موقت هلو آن جا را ترک کند که ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان سد راهش شد و با ازدواج موقت مشهد مسخره کننده ای گفت:

چی شد خانومِ همه چیز دان؟ نمی خواین یکم از سخنان گهربارتون بارم کنین تا بهره ببرم؟ موقت ازدواج عکس سرش را به علامت تاسف تکان داد اجازه بدین برم! ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان کنار کشید بله بله! بفرمایید تشریف ببرید از لحظات باقی مونده ی خوشیتون استفاده کنید و دعا کنید گیر ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان مستوفی نیافتید! موقت ازدواج عکس در حالی که خون خونش را می خورد سکوت کرد و به سرعت به داخل برگشت. ازدواج موقت تهران ساعتی هنوز حرصش خالی نشده بود! آنقدر ازدواج موقت هلو زده بود اما هنوز کفری بود! به سمت ازدواج موقت مشهد تلفن رفت و یک مشت آب به صورتش زد و زمزمه کرد گیر افتادی نردبون!

مطالب مشابه