ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حامد
حامد
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل عسل
عسل
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بابک
بابک
52 ساله از کرج
تصویر پروفایل وحید
وحید
42 ساله از کرج
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل مبینا
مبینا
28 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل آذر
آذر
53 ساله از گرگان
تصویر پروفایل ستاره
ستاره
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سپیده
سپیده
46 ساله از دماوند
تصویر پروفایل مبینا
مبینا
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بنیامین
بنیامین
38 ساله از تهران

همسریابی در آمریکا و تهران

طرز نگاهم به همسریابی در آمریکا متفاوت بود تا اینهمه با خودم درگیر نبودم و زندگی رو به کام خودم و دیگران تلخ نمی کردم. مراسم به خودی خود در جراین بود.

همسریابی در آمریکا و تهران - همسریابی


تصویر همسریابی در آمریکا و تهران

که دلم برایش پر میکشید. همسریابی در آمریکا که خطبه عقد رو جاری میکردند اشک تو چشمانم حلقه زده بود و بی اختیار اشک می ریختم. نمیدونستم چرا دیدن لباس سپید عروسی خاری هست به چشمای من. با دیدن هر لباس سپید عروسی به یاد لباس تیره ای که در جشن ازدواجم پوشیده بودم می افتادم و بغض گریبان گیرم میشد. با این وجود سعی میکردم بغضم رو مهار کنم و به خوشبختی خواهرم فکر کنم. همسریابی در آمریکا رو در اغوش مامان رها کرده بودم و در گوشه ای به مراسم خیره شده بودم. مراسم بی هیچ مشکلی پیش میرفت و عروس و داماد عسل در دهان هم میگذاشتند و حلقه در دست هم می انداختند و من تنها دستهایم بر هم میخورد و نظاره گر بودم.

گرچه قلباض خوشحال بودم اما از فکر رویایی با سروش قلبم می لرزید و فکر جدایی از همسریابی در آمریکا تن رو به لرزه می انداخت و اصالً دلم نیمخواست به هیچ عنوان او را ببینم و در تمام طول مراسم در اضطراب ندیدنش دست و پا میزدم. بعد از اینکه مراسم عقد انجام شد همسریابی در آمریکایی و بهار دست در دست هم وارد باغ شدند و به مهمانان خوش امد گفتند و ان زمان بود که من چشمم به بنفشه و یکی دو نفر از همکالسان و هم دانشکده ای های همسریابی در آمریکایی افتاد و برای خیر مقدم گفتن به انها نزدیک شدم. بنفشه به محض دیدنم از زیبایی بهار میگفت و من هر لحظه بیشتر در لباس غرور فرو می رفتم.

همسریابی آمریکا چشمگیر بود

از اینکه زیبایی همسریابی آمریکا چشمگیر بود لذت میبردم و با افتخار او را خواهر خودم مینامیدم و در دلم برای خوشبختی انها دعا میکردم و با حسرت با خودم میگفتم که چی میشد اگر من هم همانند همسریابی آمریکا طرز نگاهم به همسریابی در آمریکا متفاوت بود تا اینهمه با خودم درگیر نبودم و زندگی رو به کام خودم و دیگران تلخ نمی کردم. مراسم به خودی خود در جراین بود. اقوام سایت همسریابی در آمریکا باغ رو اداره میکردند و به هیج وجه دختران جوان و زیبا روی قسمت دنس رو رها نمیکردند و همچنان با لذت خوش میگذرانند.

من هم خستگی را همسریابی در آمریکایی کرده بودم و در حالی که سامان رو در اغوشم گرفته بودم در صندلی در انتهای باغ فرو رفته بودم و به سامان شیر می دادم که همسریابی آمریکا نزدیکم شد و در صندلی خالی کنارم لم داد. نگاهم رو به چشمان کشیده اش دوختم و با لبخند گفتم: -این مدل ارایش خیلی بهت میاد. راستی چرا اینقدر موهات رو کوتاه کردی؟

سایت همسریابی در آمریکا شده اش کشید

دستی به موهای های سایت همسریابی در آمریکا شده اش کشید و گفت: -خسته شده بودم. دیگه تکراری شد. با لبخند گفتم: -تو که میگفتی احمد نمیذاره موهات رو کوتاه کنی. چشمانش رو به نشانه فکر کردن تنگ کرد و بعد با لبخند گفت: -اره همسریابی آمریکا نمیذاشت اما بدون اینکه بهش بگم رفتم موهام رو کوتاه کردم. وای پاییز نمیدونی وقتی دید چه شکلی شده بود. قیافش رنگ لبو قرمز شده بود. اما بعد از سایت همسریابی در آمریکا یه کم با قهر و کجا خلقی نگام کرد خندید و گفت که خیلی قشنگ شدم و تازه کلی هم مثل این خاله زنکا از مدلش ایراد گرفت. با خنده سرم را تکان دادم و به سامان خیرهش دم. او فرو رفته در لباس زیبایش به محض دیدن من که نگاهش میکنم لبخند شیرینی زد و به شیر خوردنش مشغول شد. بنفشه با ارامش گفت: -میدونی کی اومده؟ سرم رو بلند کردم و با بی خیالی گفتم: -سایت همسریابی در آمریکا کی اومده؟ سرش رو پایین انداخت و گفت: -همسریابی در آمریکایی. سرم رو تکان دادم و در حالی که نگاهم به دختران جوان در حال رقص بود با خودم فکر کردم

مطالب مشابه