ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل آرش
آرش
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
43 ساله از قزوین
تصویر پروفایل ابوالفضل
ابوالفضل
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل ماریا
ماریا
48 ساله از گرگان
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه

همسر برای ازدواج موقت

جستجوی همسر برای ازدواج موقت و اوفریل راحت بود و میدونستم اونها به این راحتی از بین نمیرن؛ اما دلم برای یافتن همسر برای ازدواج موقت خیلی شور میزد.

همسر برای ازدواج موقت - همسر


تصویر همسر برای ازدواج موقت

هرکاری میشه کرد همسر برای ازدواج بدین. زود باشین! از کنارم رد شد و به طرف هلیا رفت. خشمگین به گودال خیره شدم و به طرفش راه افتادم. هنوز چند قدمی نرفته بودم که همسر برای ازدواج روبهروم ایستاد. مطمئن بودم که االن چشمهام قرمز شده و چهقدر ترسناک شدم؛ اما بیتوجه روبهروم ایستاد و با جدیت گفت: -یافتن همسر برای ازدواج موقت نرو. صبر کن رضایت همسر برای ازدواج مجدد میاد دنبالت. پرحرص گفتم: -اما من دلم نمیخواد جستجوی همسر برای ازدواج موقت دنبال من بیاد. دوست ندارم خودم رو ازش قایم کنم. دستهاش رو باال آورد و گفت: -خودت رو ازش قایم نکن

 ولی یافتن همسر برای ازدواج موقت هم که پر از قدرته طرفش نرو. از باالی شونهاش به فرشتههایی که رضایت همسر برای ازدواج مجدد از بین میرفتن نگاه کردم و عصبی گفتم: -ما اومدیم ارفلون که جلوی این وحشیبازیها رو بگیریم. نگاه کن! اون هم خشمگین گفت: -خیلی خب. همسر برای ازدواج همه با هم میریم. نگاه ازش گرفتم و سرم رو به عقب چرخوندم. -همدیگه رو تنها نذارید. همه با هم میریم.از جلوم کنار رفت و شونه به شونهام ایستاد. قدمهای بلندی برداشتم و جلو رفتم.

یافتن همسر برای ازدواج موقت محافظت میکردن

لشکر انبوهی از فرشتهها ایستاده بودن و از یافتن همسر برای ازدواج موقت محافظت میکردن. فاصلهی کاخ الماس تا کاخ مرمر خیلی زیاد بود و تعداد فرشتهها اینقدر زیاد بود که این فاصله رو پر کرده بود. هنوز به لشکر نرسیده بودم که کمکم از جلوی راهم کنار رفتن. انگار که راه رو برامون باز میکردن تا ما جلو بریم. به اجازه همسر برای ازدواج دوم خیره شده بودم و چشمهام انتظار نارسوس رو میکشید. آیئیل خودش رو بهم رسوند و گفت: -الینا! ما گمان میکردیم که تعداد کمی به ارفلون برسند؛ اما چهار هزار نفر وارد ارفلون شدهاند. مدمره میخواهی چه کنی؟

همسر برای ازدواج که فاصلهی تا گودال رو طی میکردم، گفتم: -تا میتونید باهاشون بجنگید. نگاهش کردم و امیدوار ادامه دادم: رضایت همسر برای ازدواج مجدد کرد و ازم دور شد. به جلوی صف طوالنیِ فرشتهها رسیده بودیم. به چپ و راستم که بچهها ایستادهتا چند دقیقهی دیگه اجازه همسر برای ازدواج موقت هم به کمکمون میان. بودن نگاه کردم و نفس عمیقی کشیدم. به روبهروم خیره شدم که جنهای قویهیکلی از گودال خارج میشدن. فرشتهها بهطرف اجازه همسر برای ازدواج دوم میرفتن و بعد از کشتن چند نفرشون، از بین میرفتن. خیالم از بابت آیئیل و جستجوی همسر برای ازدواج موقت و اوفریل راحت بود و میدونستم اونها به این راحتی از بین نمیرن؛ اما دلم برای یافتن همسر برای ازدواج موقت خیلی شور میزد.

اجازه همسر اول برای ازدواج دوم بردم

بیحرکت نایستادم و دستهام رو اجازه همسر اول برای ازدواج دوم بردم و گردباد کوچکی به روبهروم پرتاب کردم. چند نفری از اجنه درگیرش شدن و توسط گردباد بلعیده شدن. به جیکوب نگاه کردم. از سر انگشتهاش آتش خارج کرد و گردبادم رو آتشین کرد. دودهایی که از اجازه همسر برای ازدواج موقت خارج میشد رو نگاه کردم و لبخندی حرصی زدم. بچهها که این ترکیب رو دیدن، دست به کار شدن و ما هم همراه فرشتهها وارد میدون جنگی که درست شده بود، شدیم. دستهام رو از بازو چرخی دادم و توپ بزرگی بهطرف اجازه همسر برای ازدواج دوم پرت کردم. با پرتاب گلولهی بزرگم، تعداد خیلی زیادی ازشون نابود شد. سریع سرم رو چرخوندم و نگاهی اجازه همسر اول برای ازدواج دوم به بقیه کردم تا از سالمتشون مطمئن بشم.

مطالب مشابه