ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل ابوالفضل
ابوالفضل
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل ابراهیم
ابراهیم
36 ساله از ممسنی
تصویر پروفایل آرش
آرش
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل احمد
احمد
42 ساله از شیراز
تصویر پروفایل ماریا
ماریا
48 ساله از گرگان
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل علی
علی
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
43 ساله از قزوین

همسر يابي دو همدل جدید

ترتیب همسر يابي دو همدم جدید حرکت دیگه ای رو که بلد بودم پیاده کردم. محمد لبه های پایینی کتش رو با دستاش عقب داد و دستاش رو فرو کرد توی جیبهای شلوارش

همسر يابي دو همدل جدید - همسر يابي


تصویر همسر يابي دو همدل جدید

که سعی می کردم خوشگل و همسر يابي دو همدل باشه. قهقهه زدنم رو گذاشته بودم برای بعد نمایشم. و سعی داشتم حرکاتم با طمانینه و وقار و همسر يابي دو همدلاپدر زیادی باشه. مخصوصا این که مثل دختر بچه ها از قبل با شیدا تمرین هم کرده بودم... خخخخخخ.. . بعد حرکتی که بهش می گفتن تواضع، رقص " همسر يابي دو همدل" باله ام رو شروع کردم. نوک پای راستم رو به صورت نیم دایره از سمت راست به چپ، نزدیک زمین و حول پای چپم به حرکت در آوردم و وقتی نیم دایره ام همسر يابي دو همدم جدید شد، در همون حالت پام رو برگردوندم تا نیم دایره ای خالف جهت اولی و نزدیک زمین ترسیم کنم و بالفاصله روی پای راستم یه چرخ زدم در حالی که کف پای چپم روی زانوی دیگه ام بود.

به ترتیب همسر يابي دو همدم جدید حرکت دیگه ای رو که بلد بودم

دامنم هم همراهم می چرخید. به ترتیب همسر يابي دو همدم جدید حرکت دیگه ای رو که بلد بودم پیاده کردم. محمد لبه های پایینی کتش رو با دستاش عقب داد و دستاش رو فرو کرد توی جیبهای شلوارش. همسر يابي دو همدل یه کم باز بود و از هم فاصله داشتن. نمایش یا همون دیوونه بازیم که تموم شد باز هم مثل اول تواضع کردم و صاف ایستادم. همسر يابي دو همدلاپدر به کارام خندیدم. با این وضع و اوضاع بدنم.. . آماده بودم محمد قهقهه بزنه ولی ایستاده بود.: - چطور بود ؟ خندیدم. سکوت کرد و جوابی بهم نداد. با یه حالت خاصی نگاهم می کرد.. . یه نگاه مردونه ی قشنگی که بارها گفتم فقط و فقط خاص خودش بود.. . و همسر يابي دو همدم جدید خاطر همین نگاهش بود که قلبم تو دهنم می زد.. .

بعد چهار سال زندگی کردن باهاش!!! باالخره لب باز کرد. همسر يابي دو همدلو: - می خوای دیوونم کنی ؟. .. دلت میاد ؟. .. صداش آرومِ آروم و بم تر از همیشه بود. منم که یادم رفته بود که می خواستم خودِ خل و چلم رو مسخره کنم. فقط زل زده بودیم به هم. با همون ژستش اومد سمتم. المصب انگار شاهزاده اس!!! . .. عاشق تک تک حرکاتش بودم. .. کامال مخالفم با اینکه خیلی ها میگن نمیشه این عشق تو هر زندگی ای باشه و همچین احساساتی نایابه. همسر يابي دو همدم جدید مخالف. برای این که مطمئنم همچین عشقی تو همه زندگی های زناشویی هست. شاید دلیل به همسر يابي دو همدل اومدن من و محمد این بود که این عشق رو با همسر يابي دو همدلی مثل غرور و. .. قایم نمی کردیم و ذره ذره اش رو به هم نشون می دادیم. ..

به هم می گفتیم. .. و خیلی مواظب محبت بینمون بودیم چرا که عشق مراقبت زیادی می خواد. خیلی ها همچین زندگی ای دارن و خیلی ها با بی توجهی. . با غرور. ..

همسر يابي دو همدم خود بزرگ بینی

همسر يابي دو همدم خود بزرگ بینی. .. با توقعات زیاد. .. کم می کنن این شعله عشقو. .. بعد می گن که نمیشه. .. میشه. .. همسر يابي دو همدلان هر دو خودشون بخوان و بی منت و خالصانه محبت کنن. .. رسید بهم. همسر يابي دو همدلو از جیبش درآورد. یه دستشو گذاشت پشت گردنم و انگشتاش رو فرو کرد الی موهام. با دست دیگه اش دستم رو گرفت و آروم انگشتام رو نوازش کرد. خیره نگاهم می کرد. دستمو همسر يابي دو همدم کرد و کف دستش رو گذاشت روی گونه ام. خندیدم. جوری که دندونام دیده شن. محمد: - اول بگو ببینم. .. همسر يابي دو همدلان رفته بودی پایین ؟. .. همسر يابي دو همدلی به عالمت منفی به چپ و راست تکون دادم. پیشونیمو عمیق و طوالنی بوسید. هر دو دستش رفت پشت گردنم. بعد دور شونه هام قفل شدن به هم. سرمو چسبوند به سینه اش. همسر يابي دو همدم ببوسمش، گفتم نه. .. اینطور نمی چسبه. دکمه های پیرهنش رو باز کردم. از روی تیشرت سفیدی که تنش بود روی قلبش رو بوسیدم. هردو به جای لبم که روی تیشرتش مونده بود نگاه کردیم و خندیدیم! موهای روی پیشونیم رو زد کنار...: - همسر يابي دو همدم طوری که نمیشه... همسر يابي دو همدلان یه کاری کنم آبروت بره. .. روی پنجه پام بلند شدم و یه رد دیگه از رژلب سرخم روی گردنش گذاشتم و در رفتم. رفتم سراغ غزاله.

مطالب مشابه