ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ماریا
ماریا
48 ساله از گرگان
تصویر پروفایل علی
علی
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل احمد
احمد
42 ساله از شیراز
تصویر پروفایل علی
علی
43 ساله از قزوین
تصویر پروفایل ابوالفضل
ابوالفضل
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل ابراهیم
ابراهیم
36 ساله از ممسنی
تصویر پروفایل آرش
آرش
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین

ورود به سایت دوستیابی سالم

عاشقش نمیشدی سايت دوست يابي تهران رایگان حاضر نبودی سایت دوستیابی سالم سایت دوستیابی بین المللی رایگان تنها بزاری! دروغ چرا ولی حس میکردم

ورود به سایت دوستیابی سالم - دوستیابی


تصویر ورود به سایت دوستیابی سالم

موهاشم که یکم رو به باال بود... سرشو اورد بهترین سایت دوستیابی در ایران و نگامو غافل گیر کرد که منم ریلکس گفتم: سالم ممنونم که اومدی لبخندی زد و گفت: تموم شد...سالم منظورشو گرفتم و خندیدم خودشم خندیدو باهم وارد سالن شدیم لیوانارو از شربت سایت دوستیابی سالم پر کردم و رفتم پیششون...حدود۳۰مینه بردیا داره یه بند حرف میزنه فکر میکنم راضی شدن چون مامان داشت گریه میکرد و بابا با ناراحتی سر تکون میداد...این یعنی دارن به دوری از من فکر میکنن...نیش همیشه بازمو جمع کردم و سینیو گرفتم جلوی بردیا با لبخند برداشت و گفت: خب عموجان بالخره اجازه میدید یانه؟

نشستم کنار مامان و خیره شدم به دهن بابا نفس عمیقی کشید و گفت: حاال که تو هستی و انقدر به اینده هستی کمک میکنه باشه حرفی نیست لبخندی از ته دل زدم بردیا سوار ماشینش شد و شیشه رو کشید پایین و گفت: مسئولیت بزرگی رو گردنمه...سایت دوستیابی بین المللی رایگان تورو سپرده به من...خیره شد بهم و ادامه داد: هرچند واس کنار تو بودن هرکاری میکنم قبل ازاینکه بتونم حرفشو تجزیه وتحلیل کنم صدای جیغ الستیکای فراریش بلند شد چی گفت؟؟...

سايت دوست يابي تهران رایگان باور کن

واس کنار تو بودن؟؟؟ وایییی درحالی که شلنگ تخته مینداختم رفتم تو که دیدم مامان همچنان داره گریه میکنه باباهم نبود...رفتو سمتشو گفتم: سايت دوست يابي تهران رایگان باور کن واس منم سخته دوری از شما ولی... پرید وسط حرفمو کوبید پس کله م و گفت: ساکت شو بچه پررو.. سایت دوستیابی سالم برا تو سخت بود که پسر مردمو نمیکشیدی تا اینجا راضیمون کنه درحالی که گردنمو ماساژ میدادم نفسمو فوت کردم و رفتم سمت اتاقم... اینم مامانه ما داریم اخه؟؟؟ ""بردیا"" قبل از اینکه برم خونه هستی اینا درمورد این سفر با مامان و سایت دوستیابی بین المللی رایگان حرف زدم که مامان با گریه رفت تو اتاقشو باباهم ناراحت حرفی نزد درو باز کردم که یکی مثل فشنگ اومد وچسبید بهم....صدای گریه ش که بلند شد فهمیدم بهترین سایت دوستیابی در ایران....

این دختره منو با درخت اشتباه گرفته...اویزون شده بهم ول کنم نیس.... هرکاری کردم ازم جدا نشد که مجبور شدم از رو زمین بلندش کنم و ببرمش تو اتاقم با همون لباسا دراز کشیدم رو تختو گرفتمش تو بغلم...یکم که حالش بهتر شد درحالی که موهاشو ناز میکردم گفتم: بهارجان خواهری... الهی فدای اشکات بشم هستی هم تو این سفر هست خودت که میدونی نفسم به نفسش بنده نمیتونم شیش ماه ازش دور باشم باتموم شدن مشتاشو کوبید تو سینمو با گریه گفت: همش تقصیر هستیه... اگه تو عاشقش نمیشدی سايت دوست يابي تهران رایگان حاضر نبودی سایت دوستیابی سالم سایت دوستیابی بین المللی رایگان تنها بزاری! دروغ چرا ولی حس میکردم بهار از یه چیز دیگه هم ناراحته...ولی ازش چیزی نپرسیدم...

بهترین سایت دوستیابی در ایران گونه هاش مرطوب بود

ساعت۷صبح با صدای االرم گوشی چشام باز شد...یک ساعته خوابم برده ای گندت بزنن... بهار و از خودم جدا کردم و بوسه ای به گونش زدم... بهترین سایت دوستیابی در ایران گونه هاش مرطوب بود...

لباسمو عوض کردم و مدارکمو برداشتم و از خونه زدم بیرون.... مدارکو تحویل دادم و بلیت و کلیدای خونه رو گرفتم...با اخمایی درهم نشستم تو ماشینو روندم سمت خونه....سایت دوستیابی سالم ما از خونه دخترا جدا بود...یعنی چسبیده به هم بود دوتا خونه ویالیی کپی همدیگه...سايت دوست يابي تهران رایگان میمردن بزارن تو یه خونه سی ام بمونیم بعد از تعویض لباس کنار بهار دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم... بانوازش دستی رو موهام چشامو باز کردم... سایت دوستیابی بین المللی رایگان باچشایی غمگین نگام میکرد...چرا حس میکنم غم این چشما فقط بخاطر دوری از من نیست؟

مطالب مشابه