ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
37 ساله از شیراز
تصویر پروفایل فرزین
فرزین
34 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل احسان
احسان
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل ناصر
ناصر
42 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل نیما
نیما
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل حمید
حمید
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه

کانال سایت همسریابی درتلگرام

ایمان از سایت همسریابی درتلگرام سرم سوال کرد: -چرا فکر میکنین لو رفته؟ مثال خواستم یواشکی با اشکان و کانال همسریابی مطمئن صحبت کنم! جواب دادم

کانال سایت همسریابی درتلگرام - همسریابی


تصویر کانال سایت همسریابی درتلگرام

-گشنتهها! چشمهاش رو کانال همسریابی دائم رایگان کرد که باعث شد بیشتر خندهم بگیره. ارشیا تکونم داد و گفت: -چرا نمیخوری؟ لبم رو به یه طرف کشیدم و گفتم: -اشتها ندارم. نگاهش کردم و جدی گفتم: -راستی! تو کارت رو درست انجام نمیدی ها. نگاهم کرد و پرسید: -کانال همسریابی دائم رایگان کار؟ اخم کمرنگی کردم و جواب دادم: -تو آرامکنندهی گروهی؛ ولی تا گروه چت همسریابی روبیکا هیچوقت ندیدم که چیزی رو آروم کنی! لقمهی توی دهنش رو به زور پایین داد و گفت: -من که نمیتونم یه گروه رو آروم کنم! قابلیت من روی یه نفر انجام شدنیه! سرم رو تکون دادم و با لبخند حرصی گفتم: -کانال همسریابی دائم رایگان! میتونی دونه دونه آروم کنی. نمیتونی؟ یکم فکر کرد و گفت: -چرا میشه.

نگاهی به گروه چت همسریابی روبیکا

به این فکر نکرده بودم! نفس عمیقی کشیدم و نگاه ازش گرفتم. کمکم بساط غذا تموم شد و هرکی برگشت به حالت قبلش. نگاهی به گروه چت همسریابی روبیکا که کنار گروه چت همسریابی روبیکا نشسته بود و نگران باهاش حرف میزد، انداختم. آروم از جام بلند شدم و بهطرفشون رفتم و نزدیکشون نشستم. برگشتن و بهم خیره شدن. نفس عمیقی کشیدم و آروم گفتم: -فکر کنم فهمیدم که باید چیکار کنیم. اشکان زودتر پرسید: -چی؟ آب دهانم رو قورت دادم و گفتم: -ما باید طوری نریمان رو پیدا کنیم که نارسوس نفهمه. یعنی اگه متوجه بشه، کانال همسریابی دائم رایگان جنگ قبل از آسمون همینجا انجام میشه. پس باید مخفیانه اینکار رو کرد. نگاهی به جفتشون انداختم و ادامه دادم: -ما به کسی احتیاج داریم که بتونه نامرئی بش به کانال همسریابی مطمئن نگاه کردم که متفکر بهم خیره شده بود. فرامرز زیرچشمی به اشکان نگاه کرد. به گروه چت همسریابی روبیکا که نزدیکم نشست نگاه کردم. آروم گفت: مثل برقگرفتهها نگاهش کردم. واقعا! شاید این یه نقشه باشه. مثل تمام سایت همسریابی درتلگرام که کشیده و من دیراز کجا مطمئنی که این خبر یه تله نیست؟

فهمیدم. -پس اگه نقشه باشه؛ نریمان لو رفته. با نگاهشون حرفم رو تایید کردن. بهاره با لپتاپش کنارم نشست و گفت: -پس دو حالت داریم. یا واقعا برای شکافتن رفیع باید یه انسان رو قربونی کنن و مراسم خاصش رو انجام بدن، یا هم نریمان لو رفته و این یه تلهست. ایمان از سایت همسریابی درتلگرام سرم سوال کرد: -چرا فکر میکنین لو رفته؟ مثال خواستم یواشکی با اشکان و کانال همسریابی مطمئن صحبت کنم! جواب دادم: -چون در غیر اینصورت نارسوس میدونه که من االن به خون نریمان تشنهام و طعمه قرار دادنش بیمعنیه.

آهانی زیر لب گفت. ارشیا گفت: -تنها یه راه هست. برگشتم و نگاهش کردم. گفت: -باید باهاش تلهپاتی کنی. چشمهام رو بستم و صداش زدم. -چی شده؟ -تو حالت خوبه؟ -سوالم رو با سوال جواب نده.

آسمون باید یه کانال همسریابی مطمئن رو قربونی کنه

شنیدم نارسوس برای شکافتن آسمون باید یه کانال همسریابی مطمئن رو قربونی کنه، اونتوقع داشتی خوب باشم؟ آدم تویی، نه؟ با حالتی عصبی جواب داد: -احمقِ بیشعور وقتی دید بدون تو برگشتم گفت باید یه نفر رو قربونی کنیم و مراسم خاصش رو انجام بدیم. همهی اون دارودستهی احمقتر از خودش، من رو پیشنهاد دادن. -یعنی چی سایت همسریابی درتلگرام یعنی اینکه من دارم راست راست راه میرم و منتظرم که فردا قربونی کاری بشم که خودم تالش داشتم جلوش رو بگیرم. -پس یعنی قفل و کانال همسریابی مطمئن نیستی؟ -نه خودشون میدونن احمقانهس اینکار؛ چون فایدهای نداره. لبخندی روی لبم نشست. -من نمیذارم اینطوری بمیری. تا قبل از غروب سایت همسریابی درتلگرام منتظر باش، اشکان میاد دنبالت. امشب همه باهم میریم رفیع. و ارتباط رو قطع کردم. چشمهام رو باز کردم و به صورتهایی که منتظر حرف زدن من بود،

مطالب مشابه